یگانه وموتور سواری
یگانه جون !دیشب دلت خیلی هوای عمو یاسر کرده بود.موتورش که میدیدی می گفتی:گناه عمو یاسر.میخوام بیاد و منو سوار موتور کنه......بعد هم می گفتی:خداعمو یاسر زودی بیارش خونه.......آخه عمو یاسر قبل از اینکه بره خیلی تو وشایانو به خودش عادت داده بود و هرروز با موتور میبردتون بیرون.ایشالله پنج شنبه میاد و میریم موتور سواری.ولی یادت باشه مامان هم باهاتون میاد. یاسر جان همه دلتنگتیم حتی غریبه ها.نمیدونم اونجا به تو چی میگذره ولی به همه ما مخصوصا مامانت خیلی سخت میگذره.قول بده زود بیای پیشمون.فدای تو ...